من - افکارم - تنهایی

و این آغاز دیوانگی من است

من - افکارم - تنهایی

و این آغاز دیوانگی من است

من - افکارم - تنهایی

می خواهم تنها باشم

تــنــهــا

تـنـهـا

تنها

و
این آغاز دیوانگی من است

پیام های کوتاه
  • ۱۴ خرداد ۹۴ , ۰۱:۵۴
    دروغ
  • ۲ شهریور ۹۳ , ۱۴:۵۷
    مادر
  • ۲۰ مرداد ۹۳ , ۰۴:۳۵
    حسرت
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۸ شهریور ۹۳، ۰۱:۵۰ - Moh sen
    درسته
نویسندگان

۷ مطلب با موضوع «ضحی نوشت» ثبت شده است

سلام

چند هفته پیش من و خواهرم یه سوتی عظیم دادیم و خب شد خاطره ای که فقط باهاش میخندیم 

منم گفتم اینو دیگه تویتش میکنم ببین کی گفتم گذشت چند روز پیش خواهرم داشت میگفت ماجرا برای چند نفر تعریف کرده و چه بازخوردی گرفته

مامانم گفت دختر چرا هرچی میشه میری به دیگران میگی 

منم گفتم خب این که کلا نخود توی دهنش خیس نمیخوره

خواهرمم گفت خودت چی میگی که میخواستی توییت کنی 😑

.

.

.

  • zoha

خب خب سلام من اومدم با اموزش آشپزی 

بله دیگه الان میگید این دختره هر چند سال یکبار میاد یه چیزی میگه و میره تا چند سال بعدش ... بله عرضم به حضورتون اینقدر صنم دارم که یاسمن توش گمه والا...😌

ولی خب از اونجا که شرایط خاله و مامانبزرگم بدتر شده 😩 دیگه با این شرایط کرونا شهرستان نمیرن دایی مونده و حوضش تصمیم گرفتم براش یه دفتر درست کنم با انواع دستورای آشپزی ساده هرچند خودش گفته یه کاری میکنم و این چند سال یچیزایی یاد گرفته بپزه ولی خب بازم برای آقایون محض احتیاط مکتوب هم بنویسی مشکلی نیست هرچند هر دفعه که مامانم رفته تقریبا برای یک ماه غذا میپزه براش یا اگه بابام تنها رفته حداقل برای یک هفته براش غذا میپزه میفرسته و به بابام میگه حتما تا اونجایی غذا از بیرون بخرید😂

فقط فکر کنم باید یه دفتر هم برای خانه داری براش بنویسم بابام میگفت دفعه پیش که رفته بود خونه پر از مورچه بوده و لیوان چایی کبره بسته بود 😐 به من میگفت ایندفعه با هام بیا خونه رو تمیز کن😫 و با گزینه من از گردن به پایین درد دارم😇 مواجه شد بنده خدا

خب اینم از توضیحات بریم سراغ دفتر آشپزی اول باید یسری توضیح بنویسم بابت پیمانه ها و غیره ولی اگه چیزی یادتون اومد بهم بگید بنویسم براش 😉

بعد بریم سراغ چلو ها 

بعد خورشت ها

بعد آش و سوپ (بیش از حد امیدوارم😂)

  • zoha

 

یک عدد طوطی ملنگو در مورخه 23 اردیبهشت97 از خانه فرار کرده ، در صورت مشاهده اگر توانستید وی را فریفته و به منزل بازگردانید

 

  • zoha

شد سه  سال و نیم

هیچ چیز فایده نداشت برای من

نه اشک ها ، نه حرف ها و نه امیدواری ها

.

.

.

.

.

 عجب این قافله عمر عجیب می گذرد

 

  • zoha

ببار 

ببار باران

ببار و بشور غمهایم را

ببار و بشور دردهایم را

ببار و بشور اشکهایم را

ببار باران

ببار و بشور چشمانم را

ببار و بشور اشکهایم را

ببار باران

ببار و بشور گناهانم را

ببار  و بشور نا شکری هایم را

ببار و بشور کفرگویی هایم را

ببار و بشور نگفتن هایم را

ببار باران

ببار که باریدنت بهانه شکر گزاریمان باشد

ببار باران

 

  • zoha

بنشین 

و

نظاره کن

که

چگونه

خاطراتت

در ذهنم

همچون

نوری در خلا

محو می شوند

 

  • zoha
دیوانه می شوم
وقتی که ......
تنها چیزی را که می خواهم
در حصار دستانی است که ...
وجودش برایم مفهومی ندارد
  • zoha