سر آغاز
بوسه عاشقونه
آی قصه قصه قصه
نون و پنیر و پسه
هیچ تا حالا شنیدی
تانکا بشن قناصه؟
میدونی بعضی وقتا
تانکا قناصه بودن
تا سری رو می دیدن
اون سر و می پروندن
سه راه شهادت کجاست؟
میدونی دوشکا چیه؟
میدونی تانک یعنی چی؟
یا آر.پی.جی زن کیه؟
آر.پی.جی زن بلند شد
"وما رَمیتَ " رو خوند
تانک اونو زودتر زد
یه جفت پوتین ازش موند
یه بچه بسیجی
اونور میدونه مین
زیر شنیهای تانک
له شده بود رو زمین
خودم تو دیده بانی
با دوربین قرارگاه
رفیقمو می دیدم
تو گودی قتلگاه
آر.پی.جی تو سرش خورد
سرش که از تن پرید
خودم دیدیم چند قدم
بدون سر می دوید
هیچ می دونی یه گردان
که اسمش الحدیده
هنوزم که هنوزه
گم شده ناپدیده
اتل متل توتوله
چشم تو چشم گلوله
اگر پاهات نلرزید
نترسیدی،قبوله
دیدم که یک بسیجی
نلرزید اصلا پاهاش
جلو گلوله وایساد
زل زده بود تو چشاش
گلوله هم اومد و
از دو چشم مردونه
گذشت و یک بوسه زد
بوسه ای عاشقونه
عاشقی یعنی اینکه
چشمهایی که تا دیروز
هزار تا مشتری داشت
چِندش میاره امروز
اما غمی نداره
چون عاشق خداشه
به جای مردم، خدا
مشتری چشاش
- ۹۳/۰۳/۲۰
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.